پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ
نوشته شده در پنج شنبه 27 فروردين 1394
بازدید : 365
نویسنده : roholla

ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺑﺎﻼ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻟﺌﻮﻧﺎﺭﺩﻭ ﺩﺍﻭﻳﻨﭽﯽ


قرن ها پیش، در کشوری خاص ، یک نقاش بزرگ وجود داشت. وقتی جوان بود تصمیم گرفت یک چهره ی واقعاً عالی نقش کند که سرور الهی از آن بدرخشد: صورت کسی که چشمانش با آرامشی بی نهایت بدرخشد. بنابراین می خواست کسی را پیدا کند تا صورتش منتقل کننده ی چیزی از فراسو باشد، چیزی ورای این زندگی و این دنیا.
هنرمند ما عازم سفر شد و سراسر کشور را روستا به روستا، جنگل به جنگل به دنبال چنین شخصی گشت و عاقبت،
پس از مدت های مدید با چوپانی در کوهستان برخورد کرد که آن معصومیت و درخشش را در چشمانش داشت،
با چهره ای که نشانی از وطنی آسمانی در آن نقش بسته بود.
یک نظر به صورت او کافی بود....
تا همه را متقاعد کند که الوهیت در انسان ها منزل دارد.
هنرمند تصویری از صورت آن چوپان کشید. میلیون ها نسخه از آن نقاشی به فروش رفت، حتی در سرزمین های دوردست. مردم فقط با آویختن آن نقاشی به دیوار خانه هایشان احساس نعمت و برکت می کردند.

پس از حدود بیست سال، وقتی که آن هنرمند سالخورده شده بود، فکر دیگری به نظرش رسید.
تجربه اش در زندگی به او نشان داده بود که تمام انسان ها موجوداتی الهی نیستند و اهریمن نیز در آنان وجود دارد.
فکر کشیدن چهره ای که نشانگر وجود اهریمن در انسان باشد به نظرش رسید.
فکر کرد که این دو چهره می توانند یکدیگر را تکمیل کنند و نشان دهنده ی انسان کامل باشند.
در روزگار پیری، باردیگر به دنبال یافتن مردی راهی شد که انسان نبود و یک اهریمن بود.
وارد قمارخانه ها و میکده ها و تیمارستان ها شد. این شخص می باید سرشار از آتش دوزخ باشد، صورتش باید نشانگر کامل اهریمن باشد: زشت و آزاردهنده. او در پی خود تصویر گناه بود.
او قبلاً تصویری از الوهیت را نقش بسته بود و حالا در پی کسی بود که کالبد شیطان باشد.
پس از جست و جویی طولانی، عاقبت با یک محکوم در زندان برخورد کرد. آن مرد مرتکب هفت قتل شده بود و ظرف چند روز آینده قرار بود حلق آویز شود. دوزخ از چشمان آن مرد مشهود بود، او تجسد نفرت بود. صورتش زشت ترین صورتی بود که ممکن بود یافت شود. هنرمند شروع کرد به کشیدن تصویر چهره ی آن مرد.

وقتی نقاشی را تمام کرد، آن را در کنار آن نقاشی قبلی قرار داد تا تفاوت را ببیند. از نظر هنر نقاشی، گفتن اینکه کدام بهتر بود دشوار بود، هردو عالی بودند. او ایستاد و به هردو تابلو نگاه کرد. آنگاه ناله ای شنید.
برگشت و دید که آن زندانی مشغول گریستن است. هنرمند تعجب کرده بود.
پرسید، "دوست من چرا گریه می کنی؟" آیا این تصاویر تو را ناراحت می کنند؟"
زندانی گفت، "در تمام این مدت سعی داشتم چیزی را از تو پنهان کنم، ولی امروز دیگر نتوانستم.
واضح است که نمی دانی آن تصویر اولی نیز خود من هستم. هردو نقاشی از صورت من است.
من همان چوپانی هستم که تو بیست سال پیش در کوهستان دیدی.
من برای سقوط خودم در این بیست ساله گریه می کنم. من از بهشت به دوزخ فرو افتاده ام، از الوهیت به اهریمن."
توضیح اینکه این داستان واقعی است و در واقع اصل قضیه در مورد لئوناردو داوینچی نقاش بزرگ ایتالیایی است که برای تابلوی شام آخر حضرت تصویر حضرت مسیج (ع) را نقش کرد و برای تصویر یهودا ( حواری خائن ) وقتی به دنبال پرتره مناسب می گشت متاسفانه به همان شخصی برخورد کرد که زمانی چهره حضرت مسیح (ع) را از آن ترسیم کرده بود.


:: موضوعات مرتبط: ﺩﻳﻨﯽ و ﻣﺬﻫﺒﯽ , ,
:: برچسب‌ها: ﻗﺮﻥ , ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺰﺭﮒ , ﺳﺮﻭﺭ ﺍﻟﻬﯽ , ﭼﻮﭘﺎﻥ , ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ , ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ , ﻧﺴﺨﻪ , ﻧﻌﻤﺖ و ﺑﺮﮐﺖ , ﺍﻫﺮﻳﻤﻦ , ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ , ﻗﻤﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ , ﻣﻴﮑﺪﻩ , ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ , ﻣﺤﮑﻮﻡ , ﺯﻧﺪﺍﻥ , ﺑﻬﺸﺖ , ﺩﻭﺭﺯﺥ , ﻟﺌﻮﻧﺎﺭﺩﻭ ﺩﺍﻭﻳﻨﭽﯽ , ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻳﺘﺎﻟﻴﺎﻳﯽ , ﺗﺎﺑﻠﻮ ی ﺷﺎﻡ ﺁﺧﺮ , ﻳﻬﻮﺩﺍ ,



ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ و ﺍﺧﺘﻼﺱ 3000 ﻣﻠﻴﺎﺭﺩﯼ
نوشته شده در دو شنبه 24 فروردين 1394
بازدید : 360
نویسنده : roholla

راننده تاکسی : برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند !

مسافر : نوش جونش !
راننده : (نگاه متعجب) نوش جون کی ؟
مسافر : نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده
راننده : (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل شما بوده ؟
مسافر : نه ! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم . مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده ؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده ؟
راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت لاستیک باید 3 روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو میخوره یه آبم روش !
مسافر : خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر ...
راننده : (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر : وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...
راننده پرید وسط حرف طرف که : آقا راضی نبودی سوار نمیشدی !
مسافر : (با خونسردی) میبینی ؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم میدیم راضی هستیم ؟ ما هم مجبوریم سوار شیم ! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری ؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.

راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد : دزدی دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده ؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه

راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت : چی بگم والا !
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با راننده باید 1500 تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000 تومنی به راننده دادم. راننده گفت 50 تومنی دارید ؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم . راننده هم یک اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت : به سلامت !

همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت میکرد رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ...


:: موضوعات مرتبط: ﺟﺎﻟﺐ و ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﯽ , ,
:: برچسب‌ها: ﻭﺍﻡ , ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ , ﻭﺛﻴﻘﻪ , ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ , ﺩﺯﺩ , ﻣﺴﺎﻓﺮ , 3000 ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩ , ﻓﺎﻣﻴﻞ , ﻣﺮﻳﺦ , ﺍﻭﺭﺍﻧﻮﺱ , ﺭﻳﺎﺳﺖ , ﻻﺳﺘﻴﮏ , ﺑﺎﺭﻧﺪﮔﯽ , ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ , ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ , ﻣﻘﻴﺎﺱ , ﻣﺪﻳﺮ ﺑﺎﻧﮏ , ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 29 صفحه بعد